شاعر ورزشکار

http://imageupload.co.uk/files/zer08fqzq973mm0alvpx.jpg

سلام. این بار میخوام یه شاعر جوون و ورزشکار و خصوصا همشهریمون رو بهتون معرفی کنم البته به لطف دوست خوبمون سرکار خانم « مریم اشراقی» که زحمت این پست رو کشیدن و من فقط اینجا بیانش کردم.

(عکسها) و مصاحبه خواندنی محسن کاویانی(شاعر ورزشکار) قمی در موردآفت های شعرآیینی با روزنامه همشهری پس از دیدار با رهبری

ادامه نوشته

خداحافظ جوانی را خجالت کرده رفتی

خودم از این شعر اصلا خوشم نمیاد . اینقده که منفیه . اما نمی دونم ایا تونستم مفهومی رو درش بیان بکنم یا نه .


یک روز اگر مردم

سر خاکم بگویید ، جانانه خون گریند

از روی عشق و معرفت گریند

گویید روی سنگ قبر من

با خط نستعلیق استادانه بنویسند :

این مرد کوچک رفت اما یادگارش هست

این یادگاری فرصتی رفته ز دست است

این فرصت رفته زدست اری جوانی است

گویید : ( با صوت حجازی در مراسم )

این مرد کوچک یادگار رفتگان است

این نسل تاوان نگفتن های قبل است

اما به روی سنگ قبرمن نویسید

خداحافظ جوانی را خجالت کرده رفتی

این بار قیصر به روایت ِ تصویر

http://www.uploadtak.com/images/859_.jpg

http://www.uploadtak.com/images/b562_700252025201000.jpg

http://uploadtak.com/images/k1778_3.jpg

  + بقیه شعرا توی ادامه مطلب



+شعر ِ تصویر ِ اول رو از بقیه ی اشعار ِ قیصر دوست تر دارم :)


ادامه نوشته

کــ ــوتــ ــه نــ ــوشـ ــتــ ــه هــ ــا-6

سیب آغاز زمین بود...

و آغاز جاذبه اش...

اما تو کـِ بگویی سیب

خنده ات جاذبه ی زمین را مغلوب می کند...

                                                                 

کتاب ادبیات را نخوانید...

می گوید عشق اسم است./

نمی داند وقتی تو مفعول باشی،

فعلی جز عشق نمی ماند...

                                                                 

دست هایم را محکم بگیر؛تا در خاطرم بماند...

دست هایم درون دستان کسیـ ست

وگرنه این گرما را،

جیب پالتو هم میتوانست ببخشد...

                                                                 

چیزی از چشمانم باقی نمانده،

این بار اگر عاشق شدم،مرد می شوم...

و دردهایم را جای اشک،قدم میزنم...

                                                                 

در طنین نی چوپان عاشق...

اشک گرگ را هم میتوان دید./

                                                                 

این روزها کم طاقت شده ام،

تا کمی لحنت تیز شود...

همچو انار می ترکم...

پ.ن>:<لیلی زیر درخت انار نشست...

درخت انار عاشق شد،

گل داد...

سرخ ِ سرخ...

گل ها انار شد...

داغ ِ داغ...

هر اناری هزار تا دانه داشت...

دانه ها عاشق بودند...

دانه ها توی انار جا نمی شدند...

انار کوچک بود...

دانه ها ترکیدند...انار ترکـــ برداشت...

خون انار روی دست لیلی چکید...

لیلی انار ترکـــ خورده را از شاخه چید...

مجنون به لیلی اش رسید...

خدا گفت:"راز رسیدن فقط همین بود،

کافیست انار دلت ترکـــ بخورد..."

«عرفان نظرآهاری».>


ای تمام ِ عاشقان ِ هر کجا...


حسّی به من می گوید باید از  قیصر بنویسم...

نمی دانم قصور ِ قلمم را خواهد بخشید شاعری چون قیصر یا نه!

دقیقا سه روز قبل از رفتن ِ همیشگی ش به فکر ِ دیدنش افتاده بودم... با خودم می گفتم "هرجور شده پیدایش می کنم؛ مگر میشود گذر ِ آدم به استان ِزادگاهش نیفتد..."

راستش گذرش خیلی زودتر از آنچه فکر می کردم به زادگاهش افتاد...


http://www.uploadtak.com/images/n8523_55923312218611222310.jpg


آن روزها شعرهایم خیلی نپخته تر بود ولی راه دیگری برای تسکین دلم بلد نبودم ... کسی برای ِ هیشه رفته بود که روزگار درازی شعرهایش با شادی و غم و دلتنگی و مشتی حس دیگرم - بنا به اقتضا - آمیخته بود...

حرف دیگری نیست می دانم حالِ خواندن ِ متن طولانی ندارید فقط ...

مجبور نیستید ولی اگر دوست داشتید بگویید کدام شعرش را دوست تر دارید...من هم توی پست بعدی خواهم گفت ...


http://uploadtak.com/images/m5227_535829_w4gv0N2H.jpg


دانلود بیایید از عشق صحبت کنیم

نی نامه ی قیصر با صدای گرمش

دانلود کتاب هایش



+ "بیایید از عشق صحبت کنیم " شنیدنی تر است به عقیده ی من.


کلید

سلام. این شعر متناسب با چند مدت پیش هست که جناب آقای روحانی در شرف پذیرفتن حکم خود بودند...اما چون فعالیت سایر دوستان زیاد بود کمی با تاخیر شد.


شدوقت تموم و برود این یکی دیگه

روزی ز در آید به یقین اون یکی دیگه!

این یک که بگفت من بکنم کشورو آباد

زد نرخ تورم ز قدش بیش ، چی میگه؟؟!!

انگار که نیست ساکن این کشور ایران

یا اینکه خبر داره از اوضاع و نمیگه!!

وین یک که شعارش همه ارزانی و خوبیست

هم مدعیه صلح و صفا هست و کلیده ،

ترسم چو رسد آخر کار و نکند کار

گوید: که اشکال ز قفل است نه کلیده!!

دانلود شعری از سید احمد حسینی


شاید شروع علاقه ام به شعرهای سید احمد حسینی از وقتی بود که سی دی ِ "سعادت آباد"ش به دستم رسید...

شاعران زیادی خوانده اند شعرهایشان را و شنیده ایم صدایشان را ، ولی این یکی فرق دارد به عقیده ی من!

دوست دارم نحوه ی خواندنش را...

اگر دو - سه فایل صوتی ش را گوش بدهی از آن به بعد هر کتابی اش را که باز میکنی انگار شعرها با صدای گرمش توی گوش ت زمزمه می شوند.

من که دوست دارم! می توانید خودتان قضاوت کنید------- دانلود


http://uploadtak.com/images/444_537272_4789740488372.jpg

دانشکده از هوایتان پر شده بود

سارای پشت میله ها رنگش پریده

هرگز نخواستم که شبیه کسی شوم


+این آخری ها چند تا شعرند از وبلاگشان...اگه حال داشتید حتما بخوانید:)

شناخت نشناخته ها به روایت تصویر

http://uploadtak.com/images/x1286_16064_26671872011784.jpg

http://uploadtak.com/images/m934_images.jpg

http://uploadtak.com/images/a222_.jpg

http://uploadtak.com/images/d5366_993305_5176526116360.jpg


+بقیه تصاویر در ادامه مطلب


پ.ن:پاسخگوی سوالات شما درباره ی این شاعر هستم...


ادامه نوشته

یک پیشنهاد...

سلام به همگی،

یه پیشنهاد خیلی کوچولو دارم که،دوست دارم با بچه های وبلاگ و مخاطبای مهربونش در میون بگذارم...

و اون اینکه با ایجاد بخشی جدید،برای معرفی وبلاگ های خوب و مفید ادبی موافقید یا نه؟

وبلاگ هایی که دست نوشته های جالب داره،متعلق به افرادی هست که دستی بر قلم دارند،

و معرفی اون ها به همه ی دوستان به جهت ترویج ادبیات و نوشتن و حس نگاری...

یه چیزی شبیه شناخت نشناخته ها از نوع البته وبلاگی و مجازیش...

یاران الفبایی دوست دارم نظراتتون رو بدونم؛و نتیجه رو به خانم مدیر دوست داشتنی{خود شیرینی} ابلاغ کنم...

یا علی...

دو تا شعر کوتاه از بنده ی حقیر ....

شعر کوتاه سحر نزدیک است

شهر مرده و به ظاهر زنده

کشته وجدان و رها از انسان

و رها در تالاب

منتظر در پی دیدار سحر

و سحر نزدیک است


شعر کوتاه با گریه اشنا

با گریه شروع شد ،  با گریه هم تمام

با گریه امدی  ،  با گریه هم جدا!

این رسم عاشقی است

با گریه اشنا ! 

کــ ــوتــ ــه نــ ــوشـ ــتــ ــه هــ ــا-5

صریح است؛

چشمی که از من برمیگردانی...

                                                                 

کمرش می شکند...

مردی که؛

در میان هذیان های تب گونه ی عشقش،

نام مرد دیگری را می شنود...

                                                                 

تو نگاه میکنی...

و شاهی مات صفحه ی شطرنج می شود...

خانه ای سیاه میان دو خانه ی سفید...

شاید شبیه چشمانت...

                                                                 

از تمام آن روزها...

پرچینی مانده و پری که،

شکسته است...

دست هایی که برای همیشه از تو؛

خالی ماندند...

                                                                 

تو که حکم باشی،

تمام دنیا را برای اثباتت،

فرض می بینم...1

                                                                 

کاش میشد جای قایم باشک،

پیدا باشک بازی می کردیم،

مثلا من چشم میگذاشتم...

تو در پهنه ی دیدم پیدا می شدی...

و برنده کسی بود،

که دیگری را بهتر در آغوشش پنهان کند...

ده،بیست،نیست،نیست،نیست...

                                                                 

1:روزگار هندسه،روزگار تخته سیاه و گچ،دبیرستانی با بوی نارنجی خاطرات...


پ.ن>:<چه بی تابانه می خواهمت...

ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری...

چه بی تابانه تورا طلب میکنم...

بر پشت سمندی...

گویی،نوزین...

که قرارش نیست...

و فاصله...

تجربه ئی بیهوده است...

بوی پیرهنت،

اینجا، و اکنون...

کوه ها در فاصله سردند...

دست،در کوچه و بستر...

حضور مأنوس دست تورا می جوید...

و به راه اندیشیدن...

یأس را رج می زند...

بی نجوای انگشتانت...

فقط؛

و جهان از هر سلامی خالیست...

«احمد شاملو».>


پ.ن2>:<این پست تقدیم به پریسا جان و پیگیری هایش... ♥ >

یک نفر هست که من دوست ندارم او را !


یک نفر هست که من دوست ندارم او را ،

                                     از خیالش هر شب،

                                            تاخود ِ صبح پریشان حالم؛


     گرچه تا شب به خودم می گویم چیزی نیست...

                 گرچه هرلحظه به خود می گویم خوش حالم!


"یک نفر" وقتی هست ،

                 کفش های ِ دلِ من را گاهی می پوشد...

و برای تفریح،

2-3  روزی یکبار،

               ابر چشمان مرا می دوشد...


"یک نفر" معنی لبخند مرا خوب بلد نیست ولی ،

                             گاه استادانه مثل من می خندد...


وقت هایی هم هست،

     که من از هرچه به او مربوط ست

                             شهرها فاصله دارم اما،

                                      روی پیشانی از آینده ی معلوم خود،

                                                                    تب سردی دارم...

یک نفر هست که من دوست ندارم او را !



+ چند وقتی ست حس می کنم الفبای همیشه نیست اینجا...

+کمی حس و حال لطفا! اگر میخوانید با صدای بلند بخوانید تا وزنش دستتان بیاید...

دوازده علـــــــــــــــي (ع)

شعر زير از خودم هست . به عشق مولاي مظلوم علي (ع) و به نيت امام دوازدم ، 12 علي(ع)

تقاضا دارم اگر جايي ميشد كه اصلاح بشه و يا كامل بشه اعمال نظر بفرماييد


علی یک واژه ی نام اشنایی است

علی دروازه ی علم الهی است

علی از پا به سر مرد خدایی است

علی مرد غم و درد اشنایی است

علی در صحبتش قران جاری است

علی قــرآن ناطق را نمایی است

علی اول مسلمان جــهــان است

علی یک جانشین و یارغار است

علی ختم الرسل را یاوری نیک

علی ایات حق را رونمایی است

علی مولای مردان نجیب است

علی مفهوم و معنای غریـب است

شهر قم

 

در اندرون همین شهر قم ندانم چیست

که رفته است ز روی لبان خنده

به صورتان همه اخم است و بغض و غضب

کسی نپرسد که عزیزم خرت دگر چنده!

رَوی چو بازار و پرس و جو کنی قیمت

کنند نظاره تو را چو برده و بنده!

نشینی اَر تو درون یک تاکسی

همی زند غُر و نِق نِق آقای راننده!

به بامدادان چو روی دکان نانوایی

اگر بگی که خمیر است ، پوستتو کنَده!

ز صفّ شیر چه گویم که ماست بند قدیم،

نَسخ کشیده که نیاید صدای یک بنده!

خلاصه جان دلم مردمان هم شهری

نموده اند فراموش شادی و خنده

اگر که بناگه جوانکی خندد

چنان کنند نگاهش که میشه شرمنده!

به جان تو هروقت که میروم بوتیک

زاخم مانکن و ویترین هول کنم بنده!

اگر شبی ببینی کانال قم را دمی

جمال مجریِ اخمو بگیرد حال بیننده!

بیا بیا تو جوان کنار من بنشین

یواشکی بگویمت راست و پوست کنده،

هرآنچه هست به این و هرآنچه خواهد بود

نشایدت که نخندی، هی بکن خنده!


(یکی از سروده های قدیمی خودم...)

شعر گرافی

سلام...

اینبار دیگه واقعا عکسواژه های دلنشین تری رو انتخاب کردم که کاملا هم مناسب وبلاگمون هستن:)

شمارو نمیدونم ولی خود من عاشق اینم که صفحه گوشیم یا صفحه مانیتورم یه جمله یا یه تیکه شعر کوچیک باشه که هربار با دیدنش دلمو نرم کنه و چند لحظه حس خوب بهم هدیه بده! امیدوارم که خوشتون بیاد و کمکم کنید با سلیقه شما هم بیشتر آشنا بشم برای پست بعدی...




گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net


ادامه ی عکس هارو  توی ادامه مطلب ببینید...

ادامه نوشته

در سوگ او...

به  چشمایی که چون زمزم بجوشه

به لبهایی که گویا و خموشه

به مولایی که دائم پاره پوشه

به مولایی که خرما میفروشه

................................................

به قدر اسم تو غم داره دنیا

که از فردا تو رو کم داره دنیا

نداره چون تو ور نه تا قیامت

 هزاران ابن ملجم داره دنیا

..................................

سلیمان حلقه ی الماسو داره

محمد وقت رفتن یاسو داره

تویی که بی برادر کشته میشی

خدا شکرت حسین عباسو داره

........................................

 

 

سیب


سلام به همه دوستان امیدوارم پیروز و سربلند باشید...


تو همون سیبی که آورده شفا میشناسمت / رو زمینی یا معلق رو هوا میشناسمت

تو همونی که فرستاده تو رو حضرت عشق /  که کنی معجزه درد دوا

میشناسمت

سیب من لحظه لبخند تو در دل دارم/ گفته ای اسم خودت را تو به ما میشناسمت

ریشه ات خوب بدانم که به بالا وصل است / برگ تو بوده همین دور و برا میشناسمت

چه کسی گفته که عشق ازادی است؟!

شعر از خودم ......


چه کسی گفته که عشق ازادی است

به خدا این قفس است

قفس بودن دلتنگی تو

هر لحظه!

قفس رنج نبودن هایت

هر ساعت

چه کسی گفته که عشق ازادی است

اگر این ازادی است؟!

پس چرا قلب من این گونه شده

قفل بر خویش زده

آه... دیوانه شده!