عرش بر دوش غدیر

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند

حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند

در بر احمد مختار علی را دیدند

با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت

چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم

اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی

دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین

روی خود را به کف پای علی ساییدند

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند

کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

یا علی بود که از عرش خدا می بارید

نور مولا به سر ثانیه ها می بارید










ادامه نوشته

نشست لاله ها

به اخمت خستگی در میرود،لبخند لازم نیست...

به اخمت خستگی در میرود،لبخند لازم نیست

کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست...


همیشه دوستت دارم - به جان مادرم - اما -

تو از بس ساده ای،خوش باوری،سوگند لازم نیست...


به لطف طعم لب های تو شیرین می شود شعرم

غزل را با عسل می آورم ، هرچند لازم نیست...


مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری

بپوشان بافه های گیسویت را ، بند لازم نیست...


"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"

عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست...


فدای آن کمان های به هم پیوسته ات ، هر یک -

جدا دخل مرا می آورد ، پیوند لازم نیست...


بهمن صباغ زاده


اتــــــفاق !

در سفر هوایی به استان هرمزگان اتفاقی پدرم با استاد مرتضی دولت آبادی همسفر شدند که وقتی استاد در حال قرائت و حفظ غزلیات حضرت حافظ بودند مصاحبتی رخ داده و پدرم از استاد در خواست نمودند که سروده ای از سروده هایشان را قرائت نمایند و در آسمان اصفهان غزل "اتفاق" را تقدیم می کنند به پدرم  و غزل بسیار زیبایی است که  تقدیم به همه شما عزیزان می کنم :


هلا ای نازنین وقتی درخت عشق گل می داد ، یادت هست؟!

بهارین لحظه هایی را که چشم ما به هم افتاد ، یادت هست ؟!

تمام سایه ها در رفت و آمد هایشان ما را نمی دیدند

و باران بود و ما بودیم زیر سایه ی شمشاد ، یادت هست ؟!

چه زیبا می سرودی در غزل گاهی که با هم عهد می بستیم

و می گفتی نباید برد هرگز عهدمان از یاد ، یادت هست ؟!

تو می گفتی و پُر می شد وجودم از نفس های دل انگیزت

قسم خوردی که می مانم برایت هر چه بادا باد ، یادت هست ؟!

چه روزی بود وقتی بر فراز قله های آرزوهامان

صدایم می زدی در آسمان من هم تو را فریاد ، یادت هست ؟!

چقدر از خوش خیالی های خود بودیم خاطر جمع خاطر جمع

و می دادیم هر دم غُصه هامان را به دست باد ، یادت هست ؟!

نوشتم بار ها در دفتر دل نامت ای لیلای شیرینم

تو در یاد منی آیا من مجنون تر از فرهاد ، یادت هست ؟!


به مناسبت عید

دوست عزیزم ، علی آقا علیرضایی یک شعر به مناسبت عید گفتند و در صفحه ی شخصی خودشون تو فیس بوک منتشر کردند . حتما نظر بدید ...


"عید قربان است یارا"

عیدقربان است یاراسجده ی مستانه کن
انتهای عشق را سهم دل دیوانه کن
------------------------------------
در تکاپوی تماشای جمال روی دوست
خرده ریگی بربدار و جمره را ویرانه کن
------------------------------------
گرکه خواهی عاشقی گردی به میقات خدا
سوی ابراهیم و فرزندش کمی نظاره کن
-----------------------------------
پسر خنجربه حلق است وپدر خنجربه دست
ای دلا عطر وجودم را همین اندازه کن
------------------------------------
عاشقان پشت در آماده ی رخصت به ورود
خانه ات بس کوچک است؛یارادلت راخانه کن
------------------------------------
اندکی نه گو به اهریمن درین روز عزیز
کعبه را میعاد عشاق و سرا میخانه کن
------------------------------------
از میان جام عشاق و خداوندان عشق
ای دلا این جام دیگر را پر از پیمانه کن

(علی علیرضایی)

دشمن رو !

شعری از آقایِ " محسن کاویانی "  تقدیم به شــما :


دوستی حیله ی معروف  تلافی جوهاست

دشمن رو ،  به خدا دوست تر از صدروهاست

زخم از دست خودی مختص سهراب نبود

این نشانیست که روی همه ی بازوهاست

پشت کردن به حریفان  قدر غفلت بود

گرده ام دفتری از سرزنش چاقوهاست

بگذارید نمک گیر شوند از خونم

که نمک عامل قتل همه ی زالوهاست

بگذارید بگویند بدم خوش باشند 

پشت سر حرف زدن دلخوشی ترسوهاست..

http://uploadtak.com/images/h2462_13496752823.jpg



پ. ن1 : اشعارشون رو خیلی دوست دارم . . . مخصوصا این شعرو ( اگه دوست دارید بگید کدوم بیتش رو دوست تر دارین )

پ. ن2 : اگه از شعری به وجد اومدین خسیس نباشین! بقیه رو تو حستون سهیم کنید نظر خصوصی بزنید بذاریم توی وبلاگ

پ. ن3 : عید قربان ِ همه مبارک :))

شعر نگار...

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
تو گرانمایه ترین تصویری
من اگر قاب تو باشم کافیست
...

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
خنده ام می بینی و از گریه دل غافلی

خانه ما از درون ابر است و بیرون آفتاب

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم

 که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

پ.ن: من خودم با همین تک بیت ها ساعت ها به فکر میرم و خیلی بیشتر تاثیر گذارند برام...

ادامه نوشته

دوستانمون در کانون نسیم امید برنامه ای به مناسبت بزرگداشت حضرت حافظ برای دانشجویان دانشگاه صنعتی قم ترتیب دادن و در قسمت شعر خوانی از دوستان دست به قلم درخواست کردن که اشعارشون رو قبل از روز مراسم به منظور تایید توسط جناب دکتر منصوری ، به ایمیل آقای سبحانی :(ali_sobhani72@yahoo.com )

بفرستند (اولویت با اشعاری است که متناسب با موضوع برنامه میباشد)  و کسانی که میتوانند در خواندن اشعار زیبای دیوان حافظ به ما کمک کنند حتما اطلاع دهند

تغییر مدریت الفبا

باسلام خدمت همراهان الفبا... 

میخواستم هرچه زودتر مژده ای رو بهتون بدم که مطمئنم خوشحالتون میکنه و اون چیزی نیست جز تغییر مدیریت وبلاگ و قبول زحمت آن توسط سرکار خانم "پریسا میثمی" ... 

از امروز شما برای ارتباط با مدریت با خانم میثمی تماس داشته باشین...

پریسا جان انشالا موفق باشی و ما همیشه کنارتیم :) و از این به بعد شما اختیار تام بر همه چیز دارین...

شوکران من...

شوکران من؛

بافته به هر تار گیسوان من...

ناب ترین قافیه ی جور شده،

بر مطلع چشم غزلخوان من...

بی تو هوا پس،نه،دلواپس است...

مهر خدا،

عشق زمین،

هدیه ی آسمان من...

بی تو زمین دردترین بی کس است...

شور دلم؛

قطره ی باران من...

بی تو همه ابرها حسرتند،

آهسته و پیوسته و در حرکتند...

اما بدون تو،جانان من...

تمام ابرها عقیمند...

بی برکتند...

بی تو دریاها کویرها شدند...

گرسنگان طعمه ی سیرها شدند...

بی تو گل همیشه خندان من،

قاصدکان محو مسیرها شدند...

پس تو کجایی شهِ آستان من...

منجی بارانی دستان من...

بی تو زمین نیست شد از عصر من...

ای به جگر فشرده دندان من...

زندگی ات نیست در حصر من...

پرنده ی قفس گریزان من...

بی تو همه جای جهان دور شد...

شادی جانم بی تو مقهور شد...

بی تو چه خون شد دل چشمان من...

خون چگید از رگ مژگان من...

مرهم چشمان هراسان من...

بی تو نگاهی به راه کور شد...

ایوب زمان گشتم بی پیرهنت...

ای یوسف دور ز دیدگان من...

من عطشم،ای همه باران من...

کاش کمی پرسی ز سامان من...

آخرین جامم،

شوکران من...




درون پیله خودش را تنید و گریه نکرد...

به آرزوی عمیقش رسید و گریه نکرد
و از تمـام امیدش برید و گریه نکرد

چه ساده! کاسۀ آبی برای برگشتن...

سی و سه ســــال پسر را ندید و گریه نکرد
...

برای اینکه غمش دستمایه ای نشود
درون پیله خودش را تنید و گریه نکرد

به هر صدای دری،هر طنین آمدنی

به سوی کوچه هراسان دوید و گریه نکرد

کنار خاطره هایی که مرد می طلبید

زنی به عاطفه اش خط کشید و گریه نکرد

کسی شبی خبری از پسر برایش برد

که رنگ چهرۀ زردش پرید و گریه نکرد

درون کیسه کمی استخوان و نصف پلاک!

به آرزوی عمیقش رسید و گریه ...
 
http://uploadtak.com/images/y9932_rain6495bcb5a63a9401.jpg

مرتضی حیدری

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را...

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را
...
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را

مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

...

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را

قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »

http://uploadtak.com/images/c2589_134967528712.jpg

کاظم بهمنی

از جمله شعرهای ِ مورد علاقه ی من

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد

اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد...

آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد

من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد

یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد

http://uploadtak.com/images/y4215_Avazak_irLove10929.jpg

الهام دیداریان

سه تا شبه شعر

از خودم سه تا شعر ، سه شب پیش بود تراوش شد . معمولا وقتی یه حالت شوک احساسی - نه عشق !! - بهم دست بده و بماند که چه شد (خنده حضار) یهووو می نویسم . حالا خوب یا بدش با شما ... تشویقم کنید :D


*عاشق تر از قبل*

تظاهر کن که احساسی نداری

کمی ، شاید، دلم آرام گیرد

درون نای خود یک بغض دارم

خدایا می شود آرام گیرم؟!

خدایا می شود بغضم نترکد

نریزد اشک از هر دیدگانم !؟

کمی شاید دوباره عاشقم من

ولی این بار من یک بغض دارم

گمانم عاشقم ، عاشق تر از قبل

که در هر چشم خود یک اشک دارم

-----------

*بس است*

خدایا بس است این زمان ها

بس است

خدایا بریدم دگر ، جان من خوب

بس است

خدایا دلم را شکستند مردم

خدایا صدایم بریدند مردم

خدایا همه عمر من را ربودند

خدایا عزیز دلم را گرفتند مردم

-----------

*حال امروز*

قبل تر ها فکر می کردم

تمام دختران زیبای زیبایند

قبل تر ها فکر می کردم

تمام دختران شیرین و لیلایند

قبل تر ها فکر می کردم

همه حوری و زیبایند

قبل تر ها را رها کن

حال امروزم نگه کن

هیچ کس بهتر ز تو در این زمان نیست

اولین جلسه ی ادبی سال 1392

سلام خدمت نویسندگان الفبا. ضمن تشکر و خسته نباشید برای زحماتتون،  با مشورت خانم میثمی و درخواست آقای فانی و با توجه به وضع کنونی وبلاگ به این نتیجه رسیدیم که هرچه زودتر جلسه ای برای نویسندگان ترتیب بدیم که در آن انشالا به نتایج خوبی خواهیم رسید. از همه ی شما دوستان تقاضا دارم هرچه سریعتر ساعاتی که میتوانید برای جلسه ای 1 ساعته اختصاص بدین را در همین پست اعلام کنید.

با تشکر