کاری کلم آتور!
من دیر میکنم ها ولی سعی میکنم هربار با یه مطلب جدید بیام! چون اصلا از یکنواختی که البته بعضی از ویسنده هامون دچارش شدن لذت نمیبرم! این بار میخوام یه توضیح کوچیک درباره یه سبک نوشتن رو بگم و زیاد سرتون رو درد نیارم و چندتا نمونه ی قشنگ رو براتون بنویسم.
كاریكلماتور جملاتی پرمحتوا، كوتاه و همراه با شوخطبعی است كه گاهی به جمله قصار میماند، گاهی به شعر شانه میزند و شاید بتواند تبدیل به ضربالمثل شود. آنچه مسلم است، كاریكاتور كلمات است. این نام را احمد شاملو بر نوشتههای پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال ۱۳۴۷ در مجله خوشه به سردبیری شاملو بهکار برده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است..
نمونههایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور:
- در
قفس، پرنده محبوس را هوایی میکند.
- افرادی که فکرشان سیاه است، مویشان زودتر سیاه میشود.
- قلبم، قلعه سنگباران است.
- تاریخ مصرف موش و ماهی را، گربه تعیین میکند.
توی ادامه مطلب نمونه های قشنگتری از استاد "سهراب گل هاشم" طنزنویس مطبوعات کشور و صاحب تالیف در این حوزه هست که پیشنهاد میکنم حتما بخونید
از برای دیدنت عکست به آب انداختی
سلام چقدر خوبه که وبلاگی باشه تا همه بتونن آزادانه حرف دلشونو بزنن چقدر خوبه که همه با هم دوست باشند و صمیمی و هیچکس بد برای کسی نخواد ... مهم نیست
این بیت صائب و این شعر خودم تقدیم به شما:
پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق
رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن
"صائب"
...
شرم را خرمن به خرمن در نقاب انداختی
از برای دیدنت عکست به آب انداختی
فهم روی ماهرویت شد خیال هر شبم
بین کجا گردیده فکرم چون حجاب انداختی
.
.
.
در خیالت گشته ای در پرده محبوب سپهر
خود نمی دانی که جانش در عذاب انداختی
امیدوارم از این پستی که میگذارم لذت ببرید و نظرات و انتقادات خود را بگویید .این شعر درون مایه ای از امید عاشق به دیدن معشوق دارد :
سال های سال به تو می اندیشیدم
سال های سال به تو اندیشیدم
سالیان دراز تا به روز دیدارمان
آن وقت ها که می نشستیم تنها و شب بر پنجره فرو می آمد
و شمع ها سوسو می زدند.
ورق می زدم کتابی درباره ی عشق
باریکه ی دود روی نوا ، گل سرخ ها و دریای مه آلود
وتو را در شعری ناب و پر شور می دیدم.
در این لحظه ی پر وضوح
افسوس جوانی ام را می خورم ،
خواب های وجد آور زمینی ، انگار پشه هایی
که با درخشش کهربایی بر پارچه ی شمعی خزیدند.
تو را خواندم ، چشم به راهت ماندم ، سال ها گذشت
من سرگردانِ نشیب های زندگی سنگی
تو را در لحظه های تلخ
در شعر ناب و پر شور حبس کردم.
اینک دربیداری ، تو سبک بال آمده ای
و خرافه باورانه یادم هست که
چه طور آینه ها
آمدنت را درست پیش بینی کرده بودند.
دیکشنری طنز فارسی به فارسی!
میدونم خیلی با تاخیر پست میذارم ولی خب چون خیلی دوست دارم حرفام و پست هام تکراری نباشه خیلی تو انتخابشون وسواس به خرج میدم! امیدوارم که تونسته باشم رضایت رو جلب کنم!:)
چندوقتی هست که بخش طنز ما بی نور و بی چراغ شده و یه دستی باید به سر و روش بکشیم و این بخاطر این هست که طنز رو باید خیلی با احتیاط انتخاب کرد تا مناسب جو وبلاگ ادبی باشه! دیگه از حکایت های عبید زاکانی عزیز دست کشیدم این بار یه متن امروزی تر انتخاب کردم!
بخونید و لذت ببرید:) االبته چندتا عکس تخم مرغی هم در ضمیمه هست:)
همان من ِ همیشه!
بعضی دل گرفتگی ها تا وقتی شعر نشوند دست از سر افکارت بر نمیدارند!
ولو اینکه پراز اشکال شعری باشند...
شعر این بارم با قبلی ها کمی فرق می کند...
کمی " دُ ز " غمش بالاست و از آن جا که اینجانب در رعایت پیمانه ی ملات شعر هنوز بی تجربه ام
هیچ مسئولیتی به گردن نمی گیرم...
اگر حال خوشی ندارید لطفا قید ِ ادامه مطلب را بزنید...
+بعدا نوشت: چرا هیچکی نقد نمی کنه؟...اگه حس می کنید جایی ش ـ یا جاهایی ش ـ تو ذوق میزنه لطفا بگین!