گاهی قلم در مسیر نوشته هایم سُرسُره بازی می کند

خواب غفلت به رختخواب نیاز ندارد

قصاب ها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم می زنند

هروقت او را می بینم کمی مکث می کنم , مثل ویرگول

قلم پاچه خوار نوکش همیشه چرب است

روزهای خوب هم میاد , دادیم چین برامون بسازه

باید کمی گناه کرد ممکن است بی گناه محاکمه ات کنند

نمایشگاه محلی است که مردم را به کالاها نشان می دهند

من و همسرم 25 سال شاد بودیم تا اینکه با هم آشنا شدیم

اگر قلمم را بشکنند قلم پاهایم را می تراشم و با آن می نویسم

با آنکه چینی بلد نبود اما دست از سخن چینی بر نمی داشت

هیچ کس گرسنه نیست , همه روزی چند وعده گول می خورند

کلیه نوشته هایم سنگ ساز شده است

مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد

روزنامه باز می شود, روزنامه بسته می شود, روزنامه وا بسته می شود

قلم کم حرف عمرش طولانیست

زن چراغ خانه است اما چلچراغ هم زیباست

شاید با ارز معذرت مشکل تورم حل شود