کلید

سلام. این شعر متناسب با چند مدت پیش هست که جناب آقای روحانی در شرف پذیرفتن حکم خود بودند...اما چون فعالیت سایر دوستان زیاد بود کمی با تاخیر شد.


شدوقت تموم و برود این یکی دیگه

روزی ز در آید به یقین اون یکی دیگه!

این یک که بگفت من بکنم کشورو آباد

زد نرخ تورم ز قدش بیش ، چی میگه؟؟!!

انگار که نیست ساکن این کشور ایران

یا اینکه خبر داره از اوضاع و نمیگه!!

وین یک که شعارش همه ارزانی و خوبیست

هم مدعیه صلح و صفا هست و کلیده ،

ترسم چو رسد آخر کار و نکند کار

گوید: که اشکال ز قفل است نه کلیده!!

شهر قم

 

در اندرون همین شهر قم ندانم چیست

که رفته است ز روی لبان خنده

به صورتان همه اخم است و بغض و غضب

کسی نپرسد که عزیزم خرت دگر چنده!

رَوی چو بازار و پرس و جو کنی قیمت

کنند نظاره تو را چو برده و بنده!

نشینی اَر تو درون یک تاکسی

همی زند غُر و نِق نِق آقای راننده!

به بامدادان چو روی دکان نانوایی

اگر بگی که خمیر است ، پوستتو کنَده!

ز صفّ شیر چه گویم که ماست بند قدیم،

نَسخ کشیده که نیاید صدای یک بنده!

خلاصه جان دلم مردمان هم شهری

نموده اند فراموش شادی و خنده

اگر که بناگه جوانکی خندد

چنان کنند نگاهش که میشه شرمنده!

به جان تو هروقت که میروم بوتیک

زاخم مانکن و ویترین هول کنم بنده!

اگر شبی ببینی کانال قم را دمی

جمال مجریِ اخمو بگیرد حال بیننده!

بیا بیا تو جوان کنار من بنشین

یواشکی بگویمت راست و پوست کنده،

هرآنچه هست به این و هرآنچه خواهد بود

نشایدت که نخندی، هی بکن خنده!


(یکی از سروده های قدیمی خودم...)