اصلا چی شد که من تونستم بعد از مدت ها این شاعر رو بشناسم و الان به خوندن شعرهاش معتاد بشم!

خب اول که با شنیدن اسمشون  خیال میکردم ایشون خانم هستن :| بعد سال ها گذشت و بنده عکسشون رو روی جلد دیوانشون دیدم و با تعجب فهمیدم که اون اسم "رها" ست که برای خانم هاست :) گذشت و گذشت تا اینکه قصد داشتم برای استادی هدیه بگیرم و سراغ  کتاب فروشی رفتم. بین کتاب ها یه کتاب کوچیک با کاغذهای کاهی چشممو گرفت و دیدم نوشته "گزیده اشعار رهی معیری" بعدش پشتشو دیدم نوشته بود 2000تومن!! گفتم اینکه قیمتش اندازه ی یه دبل چاکلت میهن هستش!! بذار به فرهنگ این ملت هم کمکی کنیم و خریدمش! همون شب قبل خواب یکم ورق زدم ببینم عکسی نقاشیی چیزی نداره سرگرم بشم..!( از بچگی عادت کردم اول عکس های کتاب رو ببینم!)  که یه دفعه ای نگاهم به شعر "فریاد از گرانی زندگی" افتاد که جزء اشعار طنزشون بود :

فریاد از گرانی تهران و نان او

مارا کجاست طاقت نرخ گران او!

خلاصه اون روز تموم شد و فرداش قصد خرید هدیه تولد برای دوستم رو داشتم که بازهم حسّ کمکِ ملی - فرهنگی  گل کرد و سراغ کتاب فروشی رفتم  این بار دیوان رهی معیری رو دیدم! خلاصه اینکه اصلا تصمیم ندارم هدیه دوستمو بهش بدم و باید به فکر چیز دیگه ای براش باشم :)

مـــــــخصــــوصا بعد از خوندن این شعر با مسمّای ایشون:

آن شنیدستم که در میدان«کورس»     بانوان چابک سواری میکنند

 گرد میدان از سحر تا شامگاه          پویه چون باد بهاری میکنند

تا فرا آید زمان امتحان         روز و شب ساعت شماری میکنند

تا جوایز قسمت آنان شود                یکه تازان، بیقراری می کنند

مردکی گفتا که زنها بی ثمر         سوی میدان، رهسپاری میکنند

چون ز آداب سواری عاری اند           بهره خود شرمساری میکنند

گفتمش: بر دوش مردان سالهاست   کین جماعت خر سواری میکنند!

 

 

شعر طنز" فریاد از گرانی زندگی"  این شاعر خوش سخن رو  هم بخونین که خالی از لطف نیست...