شعر بی قافیه دلتنگ است

چه کسی می داند که دلش از چه پُر است... ؟

و چه کس می داند

شعر در معنای حقیقی چیست

من معتقدم

شعر فقط قافیه نیست!

شعر آنست که احساس در آن پر بزند...

شعر آنست که با خواندن و فهمیدنش انسان برود تا لاهوت...

برود تا به بلندای سکوت...

و بیابد خود را...

من معتقدم که دعا هم شعر است

چون در آن پنجره ای رو به خدا می بینم...

و خدا را

سرچشمه ی احساس جهان...!

چه کسی می داند... ؟

شاید آنان که دل شعر مرا می شکنند

از احساس کبوترهایی که نخستین بار است

پر خود را می سپارند به باد

یا که از شوق پرستوی مهاجر و از ترس سقوطش

غافل شده اند...!

چه کسی می داند... ؟

                                  :: برگی از دست نوشته های شعرگونه ی فرزانه رفیعی :: 

پی نوشت:

به نظر من شعر مفهوم نسبی داره.

اینم دیدگاه من بود که در قالب شعر (البته طبق تعاریف خودم) براتون گذاشتم!