ما عشق خود ز پرتوی مهتاب دیده ایم / وان عکس روی مهرخش در خواب دیده ایم
یاس آمدیم و غرق تماشای روی او / پهلوی خود شکسته در محراب دیده ایم
تا عشقمان به دوست سراپا عیان شود / دنیای خود ز گریه در سیلاب دیده ایم
از سیل غم شد آب چو یعقوب چشم ما / کی چشم با طراوت و شاداب دیده ایم
ما عشق خود فروختن ارزان نمی دهیم / این عشق را به قیمت خوناب دیده ایم
مستیم و در خماری چشمان اشک وار / گه گیسوان ساده و گه تاب دیده ایم
تا تابد آفتاب وصالش به روی ما / بس بیقراری از دل بیتاب دیده ایم
نی علم عشق در کتب از حفظ خوانده ایم / نی این همه تدارک و آداب دیده ایم
رفتیم از سراچه تقدیر خود برون / نوری ز برگ دفتر احباب دیده ایم
ما دستهای کوچک خود پر نموده ایم / عکس "سپهر" در گذر آب دیده ایم
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 23:19 توسط سپهر دانایی
|