گلچین
حیات جاودان بیدوستان مرگی است پابرجا
به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را
---------------------------------------------------------
ای اشک بشوی درددل راباآه
ای آه بسوزسوزدل را بااشک
ای دامن سرکشیده ی هجرانها
ای سرو به هم تنیده ی تنهایی
ای زورق درتلاطم طوفان ها
ای شیشه ی درشکسته ی شیدایی
ای موسم عشق و عاشقی برپاشو
ای وقت فراق و سوزدل فرداشو
ای کوکب شبچراغ دل سخت بتاب
ای ماهی تنگ بی کسی تنهاشو !
تنها شواز این شلوغی جریان ها
تنها شواز این دو رویی انسان ها
تنها شواز اضطراب این دلتنگی
تنها شواز این بهانه ی همرنگی
ای ساقی تشنگان غم شادی کو ؟
ای معنی اضطراب و غم یاری کو ؟
همدرد کجاست درد همدرد کجاست؟
رویا به خزان رسیده بیداری کو ؟
بیدارشوازخستگی شب ای روز
آزاد شو از تیرگی این کابوس
در عالم عشق درد هم تنها نیست
یک دم خبر از عاطفه ی رؤیا نیست
صد بار به لحن عشق با دل گفتم
این درد نهفته به ز هردرمانیست . . .