چرا پنهان کنم ؟
راز آن است که
کس نداند
اما خدا مي‌داند.
و تو هنوز نمي‌داني
که من
چقدر دوستت دارم

..............................................

مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌آميزی
هيچ چيز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشی 

..............................................

بانوی من!
شعر بلد نيستم.
وقتی آمدی
با چشم‌هام می‌گويم.
...

..............................................

"دوستت دارم" را


در دستانم می‌چرخانم


از این دست به آن دست.


پس چرا


هروقت می‌خواهم


به دستت بدهم نیستی؟

..............................................

يــک شــب رنگــت مي‌کنــم!
سبــزت مي‌کنــم!
بهــت شــاخ و بــرگ مي‌دهــم،
بعــد
در ســايــه‌ات آرام مي‌گيــرم . . .


صفحه ی گوگل پلاس نوشته های ایشون