تو دهنی...
این شعر و خیلی دوست دارم...شاید فکر کنید واسه این میگم که به نگاه خودم بی نقصه
نه ـ مطمئنا ایراد هایی داره ـ
در پس این شعر موجی از احساسات نهفته س که شور خاصی توی دلم به پا میکنه
شاید از دید بقیه زیبا نباشه...ولی برای من تداعی گر بالکن تاریک خوابگاه و یه تیکه کاغذه
با خوندنش میرم به یه تصویر دور...
چقد حرف زدم!
ببخشین اگه کودکانه س...امیدوارم خوشتون بیاد.
امشب این قلب خراب " تودهنی" می خواهد
پاک دیوانه شده پا به زمین می کوبد
گوشش از هرچه نصیحت خالی
منطقش کور شده ...کر شده و بی پروا
با من ِخسته جگر ، خواسته اش می گوید..
وای من ، من چه کنم با این دل
کرده انگشت نما یم این دل...
دل ِ من تودهنی می خواهد...
شاید از حال و هوایت افتاد
شاید از تاب و تب چشم سیاهت افتاد
شاید آن حال غریب یادش رفت...
از سرش،ماه و شب و اشک و دعایت افتاد
با نُتِ نام ِ تو انگار تپش می گیرد..
ادعای ِ من ِ مغرور کجا و این دل
کرده انگشت نمایم این دل
کاش میشد چون گِل...
سرد و خاموش بماند این دل...
سلام.به وبلاگ کانون ادبی دانشگاه صنعتی قم خوش آمدید.