پابلو نرودا، شاعر ملی کشور شیلی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سال ۱۹۷۱، یکی از مهم‌ترین شاعران کمونیست قرن گذشته است. نام واقعی او (نفتالی با سؤال تو) بود. وی از سال ۱۹۲۰ با نام مستعار نرودا شروع به فعالیت کرد.
وی می‌گفت که ساده‌نویسی، مشکل‌ترین وظیفه‌ی شاعر است و شعر باید شاهد و اعتراضی باشد در راه آزادی کلام، چون شاعر مفسر قوانین عینی و رهبر سیاسی خلق است، او خبر از شفق صبحگاهی می‌دهد که مردم را بیدار می‌کند، و شاعر باید با مردمی بياميزد که او را نمی‌شناسند. نرودا را به این دلیل شاعر خلق نیز نام نهاده‌اند. وی به خاطر کوشش‌های مداوم نوگرایی‌اش در شعر، پیکاسوی ادبیات نیز نام گرفته است.
 نرودا بین سال‌های
۴۳-۱۹۲۷ در کشورهای برمه، سیلان، سنگاپور، اسپانیا، فرانسه، مکزیک و آرژانتین، کارمند سفارت بود ولی بعد از عضوشدن در حزب کمونیست شیلی، از شغل کنسول‌گری اخراج گردید.

پدرش راننده‌ی قطار و مادرش معلم بود. وی بعد از تحصیل فلسفه و ادبیات فرانسه، مدتی استاد دانشگاه شد. سپس وارد شغل سفارت و کنسول‌گری شد

 وی در سال ۱۹۳۶ همبستگی خود را با مبارزان اسپانیایی اعلان کرد و بعد از ورود به حزب کمونیست، در سال ۱۹۴۵ نماینده‌ی این حزب در مجلس شد، ولی در سال ۱۹۴۸ به سبب تعقیب، مخفی شد و سپس به آرژانتین فرار کرد. و در سال ۱۹۵۲ دوباره به کشورش بازگشت و در سال ۱۹۵۷ منشی و دبیر اول کانون نویسندگان کشور خود شد. گرچه نرودا در سال ۱۹۶۹ کاندیدای حزب کمونیست برای پست ریاست‌جمهوری شد، ولی به نفع آلنده کنار رفت تا او به روی کار آید. وی در سال ۱۹۷۲ شاهد کودتای نظامیان علیه آلنده شد و چند هفته بعد از قتل آلنده توسط کودتاچیان آمریکایی، او نیز در سال ۱۹۷۳ درگذشت. پاره‌ای از منتقدان ادبی، برخورد نرودا با دوره‌ی استالینیستی را، نشانه‌ی انتقاد او از خود نیز می‌دانند. به ادعای آنان، اشعار نرودا بعد از سرخوردگی از سوسیالیسم چندسالی ذهنی، فردگرایانه و درون‌گرا شدند.


«شاعری؛ شغلی است
آی میهن شیرین سخت‌جان!
در خیابان‌های بلوار پردرخت پائیزی
شاهد ریزش برگ‌های زرد شهید
و خوشه‌های انگور در انتظار شراب مقدس،
جوانی شهرستانی، گمشده در شهری دودزده
در جستجوی قربانیان، مجروحین و شهیدان راه کلام.»