تقدیم به خانوم آب و آیینه
این شعر زیبا را من از یکی از دوستان در دانشگاه ( آقای اسد الهی) رفتم وقتی برایم خواندند خیلی زیبا بود امید ونرم برای شما هم زیبا باشه
همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام باد
وفتی انیس لحظه ی تنهاییم تویی
تنها دلیل اینکه من اینجاییم تویی
هرشب دلم قدم به قدم می کشد مرا
بی اختیار سمته حرم می کشد مرا
با شور شهر،فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می کند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست می دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شینم کنار تو
با زمزم نگاه،دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم کنار تو
در این حرم،سینه زدن چیز دیگریست
زیباتر است ماه محرم کنار تو
ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه هم گام می شویم
ما درکنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که هم شهریت شدیم
زیباترین خاطره هامان نگفتنی است
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی است
باران میان مرمر آیینه دیدنی است
این صحنه در برابر آیینه دیدنی است
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همینجا رسیده است
خوشبخت قوم و طایفه ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرف های خود اصرار می کنم
در مثنوی و در غزل اقرار می کنم
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
آیینه ایم و محو تماشا نشسته ایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما رو به روی پهنه ی دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
بوی مدینه می وزد از شهر ما بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم
سید حمیدرضا برقعی
یا فاطمه اشفعی لی فالجنه