خورشید پشت ابر
افسوس دست آدمیان رو نمیشود
حتی نماز و قبله به یک سو نمیشود
صد چهره اند مردم این شهر، مانده ام
درمانشان به نسخه و دارو نمیشود
شب را نماد ظلم و ستم کرده اند و حیف
هرگز گلی به پاکی شب بو نمیشود
اینقدر ساده است اگر راه معرفت!
زهرا به مرگ خویش دعا گو نمیشود
قرآن به روی نیزه ،علی متهم شده
گرد سری به نیزه هیاهو نمیشود
خشکیده است باغ سپیدار ها ؛ کجاست؟
خورشید پشت ابر، کسی او نمیشود
"سپیدار"
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 0:39 توسط فرزانه شفیعی
|